چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

عکس و بیوگرافی شهید یونس میرجلیلی

نویسنده : کاملیا فارسی
شنبه, 28 مرداد 1402

شهیدان به عنوان افرادی که برای دفاع از ارزش‌ها و ایده‌های خود، جان خود را فدا می‌کنند، در تاریخ هر ملتی بسیار مهم و ارزشمند هستند. شهادت آنها نشان دهنده عشق و ایمان عمیق آنها به ایده‌های خود و آمادگی برای قربانی شدن در راه آنهاست.

شهیدان در انواع مختلف و در موقعیت‌های مختلف به شهادت می‌رسند. برخی از آنها در جنگ‌ها و نبردهای نظامی کشته می‌شوند، در حالی که برخی دیگر در اعتراضات و تظاهرات سیاسی، در دفاع از حقوق انسانی و در مقابله با ستم و سرکوب کشته می‌شوند. همچنین، برخی از شهیدان در حوادث طبیعی و حوادث ناگوار دیگر نیز به شهادت می‌رسند.

شهادت به عنوان یک مفهوم مذهبی نیز در تمام دین‌ها و مذاهب مطرح است. در اسلام، شهادت به عنوان یکی از اعمال نیک در نظر گرفته شده است و به عنوان راهی برای رسیدن به خداوند و پاکسازی از گناهان در نظر گرفته می‌شود. شهیدان در اسلام به عنوان افرادی که در راه خداوند و برای دفاع از ارزش‌های دینی و انسانی، جان خود را فدا می‌کنند، مورد تحسین و قدردانی قرار می‌گیرند.

شهادت به عنوان یکی از مفاهیم اساسی در فرهنگ و تمدن ایران نیز بسیار مهم است. در تاریخ ایران، بسیاری از شخصیت‌های بزرگ و ملی به شهادت رسیده‌اند. شهیدان مانند علی شریعتی، سید جعفر شهیدی، محمد حسین فهمیده و بسیاری دیگر، در تاریخ ایران به عنوان نمادهایی از شجاعت و ایمان به دین و ارزش‌های ملی مورد تجلیل قرار گرفته‌اند.

در نتیجه، شهیدان به عنوان افرادی که برای دفاع از ارزش‌ها و ایده‌های خود، جان خود را فدا می‌کنند، در تاریخ هر ملتی بسیار مهم و ارزشمند هستند. شهادت آنها نشان دهنده عشق و ایمان عمیق آنها به ایده‌های خود و آمادگی برای قربانی شدن در راه آنهاست. باید همیشه به یاد داشت که شهیدان به عنوان نمادهایی از شجاعت، ایمان و پایبندی به ارزش‌های ملی و دینی، برای همیشه در تاریخ جاودان خواهند ماند.

بیوگرافی شهید یونس جلیلی

شهید « یونس جلیلی » دوازدهم فروردین ۱۳۴۰، در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود. پدرش مختار، کشاورز بود و مادرش سارا نام داشت. او تا سوم متوسطه درس خواند و در سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان استوار دوم نیروی زمینی ارتش در جبهه حضور یافت. سرانجام در بیست و سوم خرداد ۱۳۶۳، در روستای سرتکه سردشت هنگام درگیری با گروه های ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

داستان واقعی شیار ۱۴۳ چه بود؟

شیار ۱۴۳ فیلمی از نرگس آبیار که توانست جزء محبوب ترین فیلم های نه تنها دفاع مقدس بلکه تاریخ کشور ما محسوب شود. اما ماجرای واقعی پیدا شدن آن شهید چه بود.

فیلم «شیار ۱۴۳» که بر اساس برداشتی از کتاب «اختر و روزهای تلواسه» نوشته نرگس آبیار ساخته شده، روایت جدیدی از دفاع مقدس است که داستان مادر شهیدی به نام الفت را تصویر می‎‌کند که عاشقانه انتظار بازگشت فرزندش را می کشد، خبرهای خوبی برای او می رسد، اما امتحان بزرگی هم در راه دارد و …
اما آنچه ما مدنظرمان است این که آیا شوه پیدا شدن شهید همان گونه بود که در فیلم نشان داده شده بود؟ یعنی شهید در خواب خود را نشان داد به بچه هایی که کار تفحص را انجام میدادند؟
بله – تقریبا همین گونه است، یعنی شهید به خواب یکی از بچه های تفحص می آید و خود را نشان میدهد، و حالا ماجرای اصلی نحوه پیدا شدن شهید در شیار ۱۴۳ را بشنوید.


راوی این ماجرا مرتضی شادکام است:
شب بود. از فرط خستگى به خواب رفته بود. ظاهراً که همه بچه ها خواب بودند. چشمانم که سنگین شدند و خواب وجود را ربود، بناگه خود را درون یک شیار در همان منطقه فکه دیدم. یعنى ظواهر امر نشان مى داد که فکه است. دست بر قضاء آن روزها به خاطر درد و ناراحتى اى که در کمرم داشتم، همیشه یک چوب دستى مثل عصا دستم مى گرفتم. در عالم خواب همان چوب در دستم بود و داخل شیار قدم مى زدم.
در همان عالم خواب، درست مثل اوقات بیدارى، داخل شیار راه مى رفتم که با چوب دستى بروى کپه اى خاک زدم و به نیروها اشاره کردم که اینجا را بکنید که شهید دفن است. هنوز آنجا را نکنده بودند که از خواب پریدم.
اهمیت چندانى به آن خواب ندادم. چون از صبح تا شب کارمان پیدا کردن شهید بود، شب ها هم آنچه را در روز دیده بودیم، در رویاهایمان رژه مى رفتند.
صبح همراه بقیه بچه ها رفتم به کار. محلى که انتخاب کردیم در ارتفاع ۱۴۳ بود. یک شیار جلویمان بود که برحسب عادت جلو رفتم تا آنجا را شناسایى کنم و منطقه را هم از لحاظ پاکسازى و عدم وجود مین کنترل کنم.
با وجود اینکه اولین بارم بود که وارد آن شیار مى شدم، از همان قدم هاى اول برایم خیلى آشنا آمد، یک احساس خوبى نسبت به آنجا پیدا کردم. احساس مى کردم قبلا به اینجا آمده ام. یک لحظه نگاهم افتاد به سمت چپم. کپه خاکى را دیدم که همه شک و گمانم را به یقین تبدیل کرد. خودش بود. درست همان چیزى که در خواب دیده بودم. به بچه هایى که همراهم بودند اشاره کردم زمین را بکنیم. همانجایى را که با چوبدستى ضربه مى زدم.
ساعتى از کندن زمین نگذشته بود که به بدن چند شهید برخوردیم. خیلى برایمان جالب بود. از همان یک تکه جا یازده شهید درآوردیم. معلوم بود آنها را یک جا جمع کرده و رویشان خاک ریخته اند.

سکانسی که همه را میخکوب کرد

حالا برایش خبر آورده‌اند که از پسرت خبری داریم. الفت در چارچوب در اتاقی که تابوت پسرش آنجاست می‌ایستد، نه گریه می‌کند، نه ضجه می‌زند، فقط می‌خواهد او را با پسرش تنها بگذارند. همه خارج می‌شوند، تنها او می‌ماند و یک اتاق بزرگ و تابوت عزیز دردانه‌اش. دوربین الفت را تا رسیدن به تابوت همراهی می‌کند. پرچم ایران تمام قد تابوت را پوشانده، الفت می‌نشیند، گریان دستی بر پرچم می‌کشد و آن را بو می‌کشد. بوی آشنای فرزند دورافتاده‌اش را می‌دهد. چشمان اشکبارش می‌بارند. احساس مادرانه‌اش تمام اتاق را پر کرده است.

پرچم را کنار می‌زند تا همان چند تکه استخوان پسر رشیدش را در آغوش بگیرد. از یونس تنها یک پارچه، هم‌اندازه یک نوزاد مانده است. الفت پسرش را تمام قد در آغوش می‌کشد. این صحنه ما را به دوران نوزادی یونس، همان زمانی که چشمِ امیدِ الفت تازه متولد شده بود، می‌‌برد و قیاسی بی‌نظیر از تولد و مرگ یونس میرجلیلی را به تصویر می‌کشد. آوایی محلی شبیه لالایی پخش می‌شود و مادر برای پسرش لالایی می‌خواند تا آرام بخوابد.

این سکانسی شاهکار از فیلم «شیار۱۴۳» بود که همه تماشاگرانش را میخکوب خودش کرد. فیلم تمام شده اما هیچ‌کس توان برخاستن از صندلی‌اش را ندارد. از گوشه‌و کنار سالن صدای گریه کسانی می‌آید که همراه الفت شده‌اند. مادران حس و حال شخصیت اصلی فیلم را بهتر می‌فهمند و چشمانشان تر و سرخ است. صحنه‌های پایانی فیلم «شیار۱۴۳» را باید جزو ماندگارترین صحنه‌های سینمای ایران چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ محتوایی و باورپذیری دانست. ما در طول فیلم همراه مادری نگران و منتظر شده‌ایم ولی آنچه در پایان به تصویر کشیده می‌شود، اوج احساس و مادرانگی‌های یک مادر است. درست همانند همان چیزی که در نهاد همان مادران موج می‌زد و آن را با پوست، گوشت و جان خود حس می‌کنند. الفتِ «شیار۱۴۳» تنها بخشی از آنچه در دل مادران منتظر می‌گذرد را نشان داد. هنوز مادران منتظرِ نگرانی هستند که هیچ خبری از جگرگوشه‌شان ندارند و تنها خواسته‌شان از این دنیا آمدن یک خبر و به آغوش کشیدن چند تکه استخوان فرزندشان است.

:: موضوعات مرتبط : خاطرات شهدا
:: برچسب ها : , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ