چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

تنها شهید واقعه طبس که بود و چگونه به شهادت رسید

نویسنده : کاملیا فارسی
سه شنبه, 26 مهر 1401

پس از پیروزی انقلاب اسلامی دشمنان تلاش نمودند تا این انقلاب نوپا را به هر بهانه ای از پای درآورند، از جاسوسی سفارت آمریکا که بگذریم، واقعه طبس، نمونه تمام عیاری از تلاش آنها برای نابودی انقلاب اسلامی بود.

همه ما با این واقعه بزرگ آشنایی داریم و فیلمی که واقعه طبس را به نمایش درآورد، تمامی پنهان های این اتفاق را آشکار نمود.

آمریکا تلاش می نمود تا به تهران که پایتخت کشور ما است حمله ور شده و با در دست گرفتن حکومت در آن شهر، ما بقی شهرهای ایران را هم به تصرف درآورد. به همین دلیل چند فروند هواپیما و هلیکوپتر را در طبس نشانده و آماده حمله بود.

اما به خواست خداوند بزرگ، طوفان شنی به راه افتاد و وزش بادهای شدید، نه تنها آنها را از نقشه شومشان بازداشت، بلکه تمامی تجهیزات انها را هم نابود کرد.

این اتفاق بزرگ، یک شهید به نام “محمد منتظر قائم” را به همراه داشت. مردی خدایی که در راه کشورش، جانش را فدا نمود. در ادامه ابتدا خلاصه ای از واقعه طبس را خواهیم خواند و سپس زندگی نامه این تنها شهید طبس را بیان خواهیم نمود. با ما همراه باشید.

 

خلاصه‌ای در مورد واقعه طبس

در ۴ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بود که نیروهای امریکایی در عملیاتی موسوم به «دلتا»، با هدف آزاد کردن گروگا‌ن‌های خود که سفارت آمریکا موسوم به لانه جاسوسی امریکا تحت مراقبت بودند، در صحرای طبس پیاده شدند.

طی این عملیات قرار بود تا نیروهای آمریکایی که در میان آنان افسران حکومت پهلوی و افراد وابسته به ساواک نیز حضور داشتند، از طبس با هلیکوپتر به سوی تهران حرکت کنند و در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی‌) فرود آیند. سپس از آنجا با لباس مبدل‌ به سفارت امریکا در تهران حمله کرده و جاسوسان خود را آزاد کنند. طبق این نقشه‌، آنان پس از آزادای گروگان‌ها قصد داشتند از همین راه به طبس رفته و از آنجا با هواپیما از ایران خارج شوند.

برای انجام این عملیات پیچیده، نیروهای امریکایی در «فورت برگ‌» (Fort Bragg) یک پایگاه نظامی واقع در کارولینای شمالی، آموزش‌های نظامی دیده بودند و در فرودگاه کارولینای شمالی انجام آن را تمرین کرده بودند. از اینرو نیروهای آمریکایی برای شروع عملیات به پایگاه‌هایی در مصر و عمان منتقل شدند.

فرودگاه‌های نظامی مصر، عمان و عرشه ناو هواپیمابر امریکا در دریای عمان از مراکز عمده برخاستن هواپیماها و هلیکوپترهای مهاجم امریکا برای فرود در منطقه طبس بود. حمله نظامی امریکا به طبس‌، دو هفته پس از آن صورت گرفت که دولت این کشور در اقدامی یکجانبه، روابط کشورش را با جمهوری اسلامی ایران قطع کرد.

نیروهای امریکایی شامل ۱۳۲ نظامی‌، ۸ هلیکوپتر و سه هواپیمای باربری هرکولس ۱۳۰ C، پس از استقرار در طبس و قبل از حرکت به تهران دچار حوادث مختلفی شدند و از ادامه مأموریت بازماندند.

طی این حوادث دستگاه هیدرولیک یکی از هلیکوپترها از کار افتاد، هلیوکپتر دیگر بر اثر طوفان شن و عدم دید کافی با یکی از هواپیماهای هرکولس برخورد کرد و هر دو وسیله نقلیه آتش گرفتند و در این آتش سوزی ۸ تن از نظامیان در شعله‌های آتش سوختند.

به هرحال در پی این حادثه و فرار باقی مانده‌ی هواپیماها و هلیکوپترهای امریکایی به سوی ناو «نیمیتس‌»، جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا شکست این عملیات مداخله جویانه را پذیرفت. پس از این مداخله، کتاب‌های بسیاری در این خصوص منتشر شد و از اهداف پشت پرده امریکا در این حمله ماجراجویانه و ناموفق و همچنین ابعاد رسوایی کاخ سفید پرده برداشته شد.

تنها شهید واقعه طبس

«محمد منتظرقائم» متولد سال ۱۳۲۷ در شهر فردوس از توابع استان خراسان است، البته خانواده محمد به علت ایستادگی پدرش در مقابل جیره‌خواران رژیم پهلوی، مجبور به هجرت از فردوس می‌شوند و در شهر و دیار پدری‌اش، یعنی یزد سکنی می‌گزینند، ولی این تازه ابتدای راه زندگی استکبارستیزانه محمد است که رقم می‌خورد.

«محمدمنتظرقائم» تحصیلات خود را در مدرسه تعلیمات اسلامی ادامه می‌دهد و در حالی که هنوز ۱۵ سال بیشتر نداشت حماسه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ شکل می‌گیرد، اما با وجود سن کم، تفکری عظیم در خود پرورانده و فعالیت‌های ضد استکباری‌اش در آن سال‌ها، تعجب همگان را به خود جلب می‌کند.

وی تحصیلات خود را در رشته برق در هنرستان فنی ادامه می‌دهد و پس از اتمام و اخذ دیپلم در سال ۱۳۴۷، لباس سربازی را با وج.د آنکه کاملاً با رژیم پهلوی مخالف بود، بر تن می‌کند و حتی در این دوره، یک بار به علت پاره کردن تصویر شاه و آتش زدن آن در بازار شهر به شدت تنبیه می‌شود.

پس از گذران دوره سربازی با وجود همه سختی‌ها، در شرکت برق مشغول به کار می‌شود. در سال ۱۳۵۰ با تشکیل گروهی مخفی، مبارزه را در قالب تشکلی منسجم هدایت کرده و نخستین اعلامیه این گروه ششم بهمن ۱۳۵۱ در یزد به شکل گسترده و مخفیانه توزیع می‌شود که انعکاسی وسیع می‌یابد، اما به‌علت فعالیت سیاسی از کار خود اخراج شده و مدت ۱۵ ماه در سیاه‌چال‌های ساواک مورد شکنجه قرار می‌گیرد، اما با هوشیاری مثال‌زدنی بدون این که هیچ اعترافی از وی گرفته شود، آزاد می‌شود.

محمد پس از آزادی مصمم‌تر از پیش به مبارزات خود علیه استکبار و استعمار ادامه می‌دهد تا این که انقلاب اسلامی پیروز می‌شود و پس از تشکیل سپاه پاسداران به فرمان رهبر کبیر انقلاب در سال ۱۳۵۸، به‌عنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب و مسئول بنیان‌گذاری و تشکیل سپاه یزد می‌شود.

او سپاه را گسترش می‌دهد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برمی‌خیزد به‌نحوی که دو ماه پس از ایجاد تشکل، وقتی اوضاع کشور و انقلاب را در غرب کشور در خطر می‌بیند، آسوده ننشسته و با شماری از پاسداران برای مبارزه با ضد انقلاب و طاغوت راهی کردستان می‌شود.

دفاع از اسلام و انقلاب، آرمان و هدف وی بود به طوری‌که در روز پنجم اردیبهشت‌ سال ۱۳۵۹ نیز وقتی در جریان فرود چند بالگرد آمریکایی در کویر طبس قرار می‌گیرد، هر چه سریع‌تر در محل حادثه حضور پیدا می‌کند تا از نزدیک واقعه را بررسی کند.همزمان با حضور محمد منتظرقائم در محل صحرای طبس، بنی‌صدر رئیس جمهور وقت در خیانتی آشکار دستور حمله به بالگرد‌ها و هواپیما‌های آمریکایی را می‌دهد، ولی بعد‌ها مشخص می‌شود که این بالگردها حاوی اسناد مهمی از اقدامات بعدی آمریکا در حمله به طبس بوده‌اند.

بدین ترتیب محمد منتظرقائم که در صحنه مبارزه با استکبار حضور داشت، در بمباران منطقه به دستور بنی‌صدر، به شهادت می‌رسد.

همرزمان سردار سپاه ابابیل در صحرای طبس در مورد حماسه کویر می‌گویند: «پنجم اردیبهشت بود که از سپاه تهران به ما خبر دادند که راننده تانکری نفت‌کش در نزدیکی جاده‌ای متروک و کم تردد در صحرای طبس تعداد پنج فروند بالگرد، یک هواپیما در حال سوختن، یک دستگاه جیپ، دو موتورسیکلت، تعدادی رختخواب و پرژکتور مشاهده کرده است؛ سریعاً خود را به منطقه برسانید.»

محمد گفت: «اول نماز می‌خوانیم و سپس راهی می‌شویم.» نماز آن روزش طولانی‌تر از بقیه روز‌ها شد و حال و هوای دیگری داشت. بعد از اتمام نمازش یکی از بچه‌ها به شوخی گفت: «حاجی نماز جعفر طیار می‌خواندی؟ لبخند زد و گفت: شاید نماز آخرمان باشد.»

سوار اتومبیل شدیم و راه افتادیم. در مسیر، سوره فیل را برایمان خواند و بعد از خواندن سوره، تفسیرش را هم برایمان نقل کرد و گفت: «این مملکت متعلق به امام زمان (عج) است و خدا خود نیز از آن محافظت می‌کند و ما پاسداران وسیله‌ای بیش نیستیم.»

به منطقه که رسیدیم من برای تجسس و سوال از اهالی از بچه‌ها جدا شدم؛ محمد و دو نفر از بچه‌ها به سمت بالگرد‌ها و هواپیمای سوخته راهی شدند.

در حال صحبت با اهالی بودم که هواپیما‌های فانتومی که بر فراز منطقه پرواز می‌کردند، توجه‌ام را جلب کردند. بعد از آن، صدای انفجار مهیبی از سمت بالگرد‌ها به گوش رسید. به سرعت به سمت بالگرد ‌ها به راه افتادم. دودی سیاه به آسمان بلند شده بود. محمد که برای بررسی بالگرد ها وارد آن‌ها شده بود تا اگر سند و مدرکی بر جا مانده، با خود بیاورد، طعمه خیانت بنی‌صدر و هم‌دستانش شده بود که می‌خواستند آن اسناد فاش نشوند. تا به او رسیدیم به مولایش حسین (ع) پیوسته بود.

:: موضوعات مرتبط : خاطرات شهدا
:: برچسب ها : , , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ