چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

اولین شهید از خاندان بنی هاشم

نویسنده : کاملیا فارسی
شنبه, 31 تیر 1402

ماه محرم، از مهمترین ماه‌های تاریخ اسلام است. این ماه به خاطر واقعه تلخ کربلا و شهادت حضرت حسین (ع) و یارانش در سال ۶۱ هجری قمر، به عنوان ماهی اندوه و عزاداری در تاریخ اسلام شناخته می‌شود.

در این ماه، شیعیان از سراسر جهان به خاطر عزاداری برای حضرت حسین (ع) و یادآوری رویدادهای تلخ کربلا، به صورت مراسم‌های عزاداری و سوگواری شرکت می‌کنند. در این مراسم‌ها، شعر و نغمه‌هایی با مضامین عزاداری و شهادت حضرت حسین (ع) خوانده می‌شود و مجالس سخنرانی برگزار می‌شود.

در طول ماه محرم، شیعیان به خاطر یادآوری شهادت حضرت حسین (ع) و یارانش، به صورت روزانه برای ۴۰ روز پشت سر هم، مراسم عزاداری و سوگواری برگزار می‌کنند. این مراسم‌ها در سطح جهانی بسیار پرشور و عظیم الجثه هستند و شیعیان از سراسر جهان به خاطر شرکت در این مراسم‌ها، به کربلا سفر می‌کنند.

شهدای ماه محرم، از جمله شخصیت‌های بزرگ تاریخ اسلام هستند که با شجاعت و استقامت خود، برای دفاع از حق و حقیقت، به شهادت رسیدند. حضرت حسین (ع) و یارانش، در تاریخ اسلام به عنوان نماد شجاعت، استقامت و دفاع از حق شناخته می‌شوند و همیشه در قلب شیعیان به عنوان قدوه و الگو قرار دارند.

بنابراین، ماه محرم و شهدای این ماه، در تاریخ اسلام به عنوان نماد عزاداری، استقامت، شجاعت و دفاع از حق شناخته می‌شوند و همیشه در قلب شیعیان به عنوان نماد ایمان و اراده قرار دارند.

خاندان بنی هاشم

خاندان بنی هاشم یکی از خاندان‌های پیامبر اسلام، محمد (ص) است. این خاندان از طرف پدری مستقیماً به حضرت ابراهیم (ع) و سپس به حضرت اسماعیل (ع) و از طرف مادری به حضرت فاطمه زهرا (س) و همسران پیامبر (ص) متصل می‌شود.

خاندان بنی هاشم در تاریخ اسلام نقش مهمی داشته‌اند. حضرت ابوطالب، عموی پیامبر (ص)، حضرت علی، همسر پیامبر (ص) و فرزندان آن‌ها، حضرت حسین و حضرت عباس، پسران حضرت علی و… از جمله اعضای خاندان بنی هاشم هستند که در تاریخ اسلام نقش مهمی داشته‌اند.

خاندان بنی هاشم در تاریخ اسلام به دلیل نزدیکی به پیامبر (ص) و اعضای مهم خاندان، به عنوان یک خاندان معتبر و محترم در جامعه اسلامی شناخته می‌شوند. اعضای خاندان بنی هاشم به عنوان یک نماد از نزدیکی و ارتباط پیامبر (ص) با خداوند، در تاریخ اسلام مورد توجه و احترام قرار گرفته‌اند.

اولین شهید خاندان بنی هاشم در واقعه کربلا

اولین شهید بنی‌هاشم، فرزند ارشد اباعبدالله‌الحسین (ع)، حضرت علی‌اکبر (ع) است. نام مادرش لیلی، کنیه‌اش ابوالحسن، و در یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری در مدینه به دنیا آمده بود. وی هنگام شهادت ۲۶ یا ۲۷ سال داشت.

بنابراین گزارش، حضرت علی‌اکبر (ع) از سه بعد وجودی شبیه پیامبر بود؛ خلقت، خُلق‌وخو، نطق و گفت‌وگو. قامت رشبد، شجاعت، وقار و ادب، وی راهمانند معصوم ساخته بود. در زیبایی‌های روحی و خُلقی، خلاصه و عصاره همه فضایل بود. حضرت علی‌اکبر (ع) هم‌رکاب پدر بزرگوارش از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا بود. سخاوت و مردم‌داری، مهمان‌نوازی و دستگیری از درماندگان ویژگی‌های رفتاری حضرت علی‌اکبر (ع) از دوران نوجوانی بود که شاعران این ویژگی وی را ستوده‌اند. حتی معاویه، دشمن کینه‌توز اهل بیت نیز او را شایسته‌تر از همگان برای خلافت می‌دانست.

حضرت علی‌اکبر (ع) در کنار عموی رشیدش، ابوالفضل‌العباس (ع)، بزرگ‌ترین یاور پدر بود. در آب آوردن، مذاکره با دشمن، آرام کردن خیمه‌ها، مسئولیت اصلی به عهده وی و عمویش ابوالفضل (ع) بود. ادب وی در هنگام گفت‌وگو با پدر، گواه عظمت روحی و معنوی این جوان است. حضرت علی‌اکبر (ع) در روز عاشورا مؤذن شد و اذان صبح با صدای وی در کربلا طنین‌افکن شد.

شایان ذکر است، در روز عاشورا پس از شهادت همه یاران، اولین کسی که اذن میدان طلبید، حضرت علی‌اکبر (ع) بود. در زیارت ناحیه آمده است:السّلامُ علی اوّل قتیل مِن نَسلِ خیر سلیلٍ من نَسلِ ابراهیم‌الخلیل. امام حسین (ع)، جوانش را بدرقه کرد و با انگشت سبابه به آسمان اشاره کرد و گفت:اللهمَّ اشهَد علی هؤلاءِ القوم فقد بَرَزَ اِلَیهم اشبهُ الناس خلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک. سپس لشکر دشمن را نفرین کرد و عمر‌سعد و پسرش را که ناظر و شاهد این صحنه بودند، مخاطب قرار داد و گفت:تو را چه شده است؟ خدا رحمت را قطع کند و کار‌ها را بر تو مبارک نگرداند و کسی را بر تو مسلط کند که بعد از من در بستر، ذبحت کند. همانگونه که رحم مرا قطع کردی و خویشاوندیم را با پیامبر (ص) پاس نداشتی. آنگاه زمزمه کرد:اِنَ الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی‌العالمین ذرّیهً بعضُ‌ها مِن بعض واللهُ سمیعٌ علیم.

حضرت علی‌اکبر (ع) با بدرقه پدر به میدان رفت و این رجز را آغاز کرد:

اَنَا علی‌بن‌الحسین‌بن‌علی           نحنُ و بیتُ الله اولی بالنّبی
تالله لا یحکُم فینا ابن الدّعی     اَما ترون کیفَ احمی عن ابی

من علی‌بن‌الحسین‌بن‌علی (ع) هستم. ما و خانواده خدایی ما، به پیامبر (ص) سزاوارتریم. به خدا سوگند فرزند ناپاک‌دامن را بر ما حکومتی نیست. آیا نمی‌بینید چگونه از پدرم حمایت و پاسداری می‌کنم؟

در این هنگام یکی از جنگجویان به نام طارق با پسر و برادرش به نبرد آمدند که هر سه کشته شدند. بکر‌بن‌غانم به جنگ حضرت علی‌اکبر (ع) آمد. حضرت، چنان ضربتی زد که زره او پاره شد و با ضربه‌ای دیگر او را به دو نیم کرد. پس از آن به سپاه حمله برد و صد و بیست نفر را از پای درآورد. سپس با تنی زخمی به حضور پدر بازگشت و گفت:یا ابه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنی. پدر جان، تشنگی مرا می‌کشد و سنگینی سلاح، مرا از پای درمی‌آورد. امام حسین (ع) زبان در کامش نهاد و انگشترش را در دهانش گذاشت و فرمود:به جنگ دشمنانت بازگرد. کمی دیگر صبوری کن که پیش از غروب، جدّت با جام لبریز سیرابت خواهد کرد به گونه‌ای که دیگر هرگز تشنه نشوی.

حضرت علی‌اکبر (ع) به میدان بازگشت و این رجز را خواند:
اَنَا علیٌ لااقولُ کذباً                        اتبعُ جدّی المصطفی المُهذّبا
اضربکُم بالسیف ضرباً معجباً        ضربَ غلام لا یُریدُ الهَرَبا

من علی‌ام که جز راست نمی‌گویم و نمی‌پویم. رهپوی جدّم پیامبر پاک و پاکی‌گستر هستم. با شمشیرم ضربات اعجاب‌انگیز می‌زنم. ضربات جوانی که هرگز از میدان نمی‌گریزد.

حضرت علی‌اکبر (ع) از راست به چپ می‌تاخت و شمشیر مرگ‌بارش را فرود می‌آورد. هشتاد تن در نبرد دوم وی کشته شدند. حضرت علی‌اکبر (ع) می‌جنگید و رجز می‌خواند:

الحربُ قدبانَت لَهَا الحقائق        وَ ظَهَرت مِن بعد‌ها مصادِق
والله ربَّ العرش لا نُفارِقُ             جموعکم اَو تُغمَدَ البوارق

جنگ، حقایق را آشکار می‌سازد و جلوه‌های حقیقت پس از آن چهره می‌نماید. به پروردگار عرش سوگند که هرگز گروه شما را ر‌ها نخواهم کرد تا شمشیر‌ها در تنهایتان قرار گیرند.

در این هنگام تیر منقذ‌بن‌مُره بر گلویش نشست. حلقه محاصره تنگ‌تر شد و مُنقذ در فرصتی دیگر ضربه‌ای بر سر حضرت علی‌اکبر (ع) فرود آورد. حضرت علی‌اکبر (ع) دست در گردن اسب افکند. خون بر چشمان اسب نشست و اسب وی را میان دشمن برد. هر کس ضربه‌ای زد به گونه‌ای که فقطَعوهُ بُسیَوفهم اِرباً ارباً. لحظه افتادن، پدر را صدا زد. امام حسین (ع) خود را کنارش رساند. حضرت علی‌اکبر (ع) چشم گشود و امام را گفت:پدر جان خداحافظ! این جدّم محمد مصطفی است. این نیز جدّم علی مرتضی (ع) و جدّه‌ام خدیجه کبری است و جدّه‌ام فاطمه زهرا که همه مشتاق تواند و پیامبر می‌فرماید:هر چه زودتر نزد ما بیا. پدر جان این جدّم پیامبر است که با کاسه لبریز خود، مرا سیراب کرد که دیگر هرگز تشنه نخواهم شد. جدّم می‌فرماید عجله کن، عجله کن که برای تو نیز جامی ذخیره شده که به زودی خواهی نوشید.

حضرت علی‌اکبر (ع) این را گفت و در آغوش پدر چشم فروبست.

امام حسین (ع) مهاجمان را از اطراف حضرت علی‌اکبر (ع) دور کرد. گونه بر گونه‌اش گذاشت. خون از محاسن وی پاک کرد. لبانش را بوسید و مرثیه‌گونه سرود:علی‌الدّنیا بعدک العفا. سپس جوانان بنی‌هاشم را صدا کرد تا بدن حضرت علی‌اکبر (ع) را به خیمه بیاورند. امام حسین (ع) در این لحظه فرمود::شهادت وی، چون شهادت پیامبران و خاندان پیامبر (ص) است.

:: موضوعات مرتبط : خاطرات شهدا
:: برچسب ها : , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ