حتمان این خاطره رو بخونید تا جایگاه شهدا مخصوصان شهید گمنام ابراهیم هادی رو درک کنید...
درخواست نصحیت عارفی از یک شهید : سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! ...
برای خواندن ادامه ی متن لطفا به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید