چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

شهید آیت الله مدنی از نجف تا تبریز در آئینه خاطرات

نویسنده : admin
جمعه, 21 شهریور 1393

*درآمد
عده‌ای درباب اختلافاتی که بین شهید قاضی طباطبائی و شهید مدنی وجود داشته، نقل و سخن بسیار داشته اند، در حالی که نزدیکان به آنان و کسانی که اذهان خالی از حسب و بغض نابجا دارند، بروحدت رویه آن دو تکیه می‌کنند و منکر هر گونه اختلافی بین آن دو شهید بزرگوار هستند. در این گفتگو این نکته مهم مورد بررسی قرار گرفته است.

اولین بارچه زمانی و چگونه با آیت الله شهید مدنی آشنا شدید؟

زمانی که طلبه بودم، می‌شنیدم که آیت الله شهید مدنی با طاغوت مبارزه می‌کند. به دستور شهید مدنی کارخانه خمری را که در آذرشهر قرار داشت، خراب کردند و دولت وقت، ایشان را دستگیر و تبعید کرد. من دائماً سراغ ایشان را می‌گرفتم. بعد از آنکه شهید مدنی در زمان مرحوم آیت الله حکیم به شهر نجف مشرف شدند و ملعون صدام و اطرافیانش به آیت الله العظمی حکیم جسارت کردند، مرحوم شهید آیت الله مدنی کفن پوشید وبا جمعی از علما به خدمت آیت الله العظمی حکیم که مرجع جهان تشیع بودند، رفت. آیت الله مدنی از آیت الله حکیم خواست که:«آقا! اجازه بدهید ما کفن پوش با کسانی که به شما جسارت و توهین کرده اند، مبارزه کنیم.» آیت الله حکیم فرمودند:«به آنها کاری نداشته باشید.» در آن زمان مرحوم آیت الله العظمی حکیم فرموده بود:«صدام حسین برحسب حکم شرعی کافر است.» البته آقا این مطلب را به عربی فرموده بود. عین همین عبارت را امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی، زمان دفاع مقدس فرمودند:«صدام برحسب حکم شرعی کافر است».
شهید آیت الله مدنی یکی از چهره های روشن و انقلابی بودند و مخصوصاً وقتی که امام را به نجف تبعید کردند در خدمت حضرت امام بودند. ایشان بسیار غیور، جسور و دلاور بودند. زبان عربی را مثل زبان ترکی بسیار روان صحبت می‌کردند. بعد از آنکه صدام ملعون، علمای مقیم در نجف را که تبعه آنجا نبودند، از نجف بیرون کرد، آیت الله مدنی به ایران آمدند و به خرم آباد رفتند. ظاهراً در آنجا تبعید بودند. اواخر هم حضرت امام فرمودند که آیت الله مدنی همان جا بمانند. مردم خیلی به ایشان علاقمند بودند و در نظرم هست ایشان مریدان بسیاری هم داشتند.
وقتی آیت الله قاضی طباطبایی شهید شدند، ایشان از طرف امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب شدند. بعد از شهادت آیت الله قاضی، علما و حزب الله و گروه های خرم آباد به تبریز آمدند و در مسجد جامع جمع شدند. من هم در آنجا بودم. به قدری از آیت الله مدنی تعریف می‌کردند که ایشان را بعد از امام خمینی(ره) شخص دوم می‌دانستند. ایشان مطیع محض امام، مجتهد و مورد وثوق و علاقه شدید حزب الله و واقعاً از یاران مخلص حضرت امام بود.

آیا شما در نجف ایشان را دیده بودید؟

نه، چون وقتی به نجف رفتم، ایشان به آذربایجان رفته بودند. وقتی به امامت جمعه تبریز منصوب شدند، بسیار باجرئت و قدرت رفتار می‌کردند. حتی می‌فرمودند:«من اینها را به جهنم می‌فرستم.» منظورشان ضد انقلاب، منافقین و هواداران شاه بود. ایشان بسیار شجاع بود. یادم هست که وقتی شهید مدنی راه آهن تبریز نماز می‌خواندند، در آن زمان دو امام جمعه بودند. یکی مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی سلطان القرا و دیگری هم آیت الله مدنی. وقتی آیت الله مدنی در آنجا نماز می‌خواندند، مرحوم میرزا جوادآقا هم در مسجد حاج صفر علی نماز جمعه می‌خواندند. ایشان قبل از انقلاب حدود۵۰،۴۰ سال نماز جمعه می‌خواند و مجتهد بود. چون راه شهید آیت الله مدنی دور بود و مردم نمی‌توانستند به آنجا بروند، ایشان انصراف دادند. آیت الله مدنی در این باره نامه‌ای هم نوشته بودند. من آن نامه را دیده ام. نوشته بودند:«من پیرشده ام و نمی‌توانم نماز جمعه بخوانم شما بیایید و وسط شهر نماز بخوانید».
یعنی شهید مدنی که در راه آهن نماز جمعه می‌خواندند برای رعایت فاصله شرعی بود؟ بله. همین طور است. ایشان که نمی‌گفتند نخوانید، چون مجتهد، عالم و از مشایخ ما بودند. بسیار بزرگوار بودند. آیت الله مدنی در وسط شهر. یادم می‌آید یک روز هوا مثل امروز خیلی سرد برف و بارانی بود. مردم روی زمین می‌نشستند. آنجا مسقف نبود. فرمودند:«امروز خطبه ها را خیلی مختصر می‌خوانم. چون هوا سرد است و برف می‌بارد و مردم روی زمین نشسته اند.» مستحب است در شرایط نامساعد، نماز جمعه را مختصر بخوانند تا مراعات حال مردم بشود. بعضی مهمان دارند، تعزیه دارند، کارهای ضروری دارند. مستحب است خطبه ها چندان طول نکشد.

خاطره شخصی از ایشان دارید؟

روزی ایشان به من گفتند:«فلانی در خانه شما کوفته تبریزی درست می‌کنند که من یک بار به منزل شما مهمانی بیایم؟ من کوفته خیلی دوست دارم.» گفتم:«حاج آقا! خانه ما خانه شماست.» و همراه حاج حمید منبع جود به منزل ما تشریف آوردند. آیت الله مدنی بعداً به من فرمودند:«فلانی، من از شما فقط کوفته تبریزی
خواسته بودم، آن وقت شما کته و آش هم درست کردید؟» ایشان خیلی ساده زیست بود. مثلاً برای ناهار یک تخم مرغ یا مقداری سیب زمینی یا آش برایشان کافی بود. چندان اهل تشریفات نبودند.عرض کردم:«حاج آقا! شاید بعضی از آقایان کته دوست داشته باشند. شما کوفته را میل کنید و آنها هم برنج یا آش را می خورند.» پدر زنم هم که از اساتید آیت الله مدنی بودند.
آن روزها به اصطلاح نوعی پیروزی در زمان بنی صدرلعنه الله علیه بود. شهید مدنی فرمودند:«به بنی صدر تبریک نمی‌نویسم. به این علت که ایشان از نظر ولایت فقیه هشت اشکال دارند. من دیده ام در کار خود درایت ندارد.» آن وقت که بنی صدر را انتخاب می‌کردند مرحوم آیت الله مدنی می‌فرمودند:«من دکتر حبیبی راقبول دارم، خواه رأی بیاورد، خواه نیاورد. من حق یک رأی دارم و آن را هم به آقای حبیبی می‌دهم.» خلاصه فرمودند:«من آقای بنی صدر را تأیید نمی‌کنم و از اول هم تأیید نکرده ام الان هم این پیام تبریک را برای امام می‌نویسم.» آیت الله مدنی برای امام تبریک نوشتند و به شخصی دادند تا آن را به دست امام برساند.

منظورتان از این پیروزی چیست؟

این پیروزی در جبهه بود.

تحصیلات آیت الله مدنی تاچه حد بود؟

ایشان در نجف به درجه اجتهاد رسیده بودند و از آیت الله خویی، حکیم و علمای دیگر اجازه اجتهاد داشتند. در آنجا نوعاً درس اخلاق می‌دادند و زیاد درس فقه نمی‌دادند. به زهد و تقوا و تخلق به اخلاق حسنه اسلامی معروف بودند.

ظاهراً در نجف در امامت جماعت، نائب آیت الله خویی بودند. آیا همین طور است؟

بله. گاهی که آیت الله خویی مسافرت می‌کردند، ایشان که از نزدیکان آیت الله خویی بودند نائب ایشان در امامت جماعت بودند. آیت الله مدنی مدت زیادی در نجف ماندند. یک اخلاق تفکر فقهی میان آیت الله خویی و امام خمینی(ره) در بحث ولایت فقیه و مسائل دیگر وجود داشت.

تفکرشان بیشتر به آیت الله خویی نزدیک بود یا امام خمینی؟

با اینکه از شاگران ممتاز آیت الله خویی بودند، ولی به امام علاقه زیادی داشتند. وقتی در خدمت حضرت امام بودند، مانند یک بچه در خدمت یک بزرگوار عالیقدر رفتار می‌کردند. بسیار خود را نزد امام کوچک می‌شمردند. تا آخر هم همین طور بودند.

آیا در تبریز تدریس هم می‌کردند؟

خیر. در تبریز تدریس نداشتند. آیت الله مدنی به نظام و انقلاب علاقه داشتند. گفته اند وقتی که در نجف بودند، ایشان فتوای مهدورالدم بودن کسری را به شهید نواب صفوی دادند. آن طور که شنیده ام نواب صفوی به دلیل آن فتوا به ایران آمد. البته در این باره اطلاع مستقیمی ندارم.

آیا راجع به شهادت آیت الله مدنی مطلبی به خاطر دارید؟

بعد از شهادت آیت الله قاضی طباطبایی، آیت الله مدنی در تبریز سخنرانی می‌کردند. در زمانی ضروری بود که به قم بروم. بنده زاده درقم طلبگی می‌خواند و قصد داشتیم خانوادگی به قم برویم. شب جمعه بود. سوار ماشین شدیم و به قم رفتیم و روز جمعه به قم رسیدیم. پدر زن فرزندم، روحانی جلیل القدر به نام آیت الله سید مجتبی اسداللهی، از شاگردان مرحوم آیت الله گلپایگانی، مرحوم آیت الله بروجردی و آیت الله حجت بود. من با ایشان آشنایی داشتم. قرار بود بنده زاده من با دختر ایشان ازدواج کند و به آن جهت به قم رفته بودیم. البته تلفنی به ایشان گفتم، اگر شما راضی هستید خودتان عقد را بخوانید. گفتند، نمی‌شود شما هم بیایید. من هم با خانواده به آنجا رفتم.
هنگام ظهر، آیت الله آسداللهی از من پرسیدند:«این روزها آیت الله مدنی را دیده اید؟» گفتم:«این هفته به خانه ما آمدند و مهمان ما بودند و با هم کوفته تبریزی و آش خوردیم.» گفتند:«امروز و دیروز ایشان را دیدید؟» گفتم:«نه! من که از دیشب اینجا آمدم و از جمعه قبل از ایشان خبر ندارم.» گفتند:«تلویزیون را روشن کنید.» در تلویزیون گفته شد، «انا لله و اناالیه راجعون». خیلی متأثر شدم که کسی شهید شده است. وقتی دیدم شهادت آیت الله مدنی در تلویزیون اعلام شد، بسیار گریه کردم، انگار پدرم را از دست داده باشم.
واقعاً پدر ملت بود. هوادار و پشتیبان انقلاب بود. از شاگران مخلص حضرت امام بود. خدا قاتلش را لعنت و عذابش را شدیدتر کند که ایشان را مانند امیر مؤمنان در حال نماز به درجه رفیع شهادت رساند. من از کسی شنیدم که ایشان در نجف گفته بود:«مادرم حضرت زهرا(س) به من فرموده اند که پسرم روزی شهید خواهد شد. من در انتظار همان روز هستم.» آن اتفاق در تبریز در حال نماز افتاد. ایشان وقتی نماز جمعه را می‌خواندند نماز ظهر را اعاده می‌کردند.
این یک مسئله فقهی است که وقتی امام جمعه بعداز نماز جمعه، نماز ظهر را اعاده کرد، مردم هم می‌توانند اعاده کنند. اگر اعاده نکرد، اگر مردم نماز ظهر را اقامه کنند، نمی‌توانند برای نماز عصر به آن امام جمعه اقتدا کنند. آیت الله مدنی بعداز اقامه نماز جمعه، نماز ظهر را اعاده می‌کرد که در حال نماز آن خبیث ملعون آقا را در بغل گرفت. در اثر انفجار بدن آیت الله مدنی پاره پاره شد و ایشان به مقام رفیع شهادت نائل شدند. وقتی به تبریز آمدم، گفتند چند نفر از اطرافیانش هم شهید شده اند. یکی از آنها نجاری بود که اهل محله ما بود و برای نماز می‌آمد.

در مقطعی که در تبریز با ایشان محشور بودید، ایشان درباره جهاد و جبهه چه نظری داشتند؟

آیت الله مدنی به جبهه و جوانان خیلی علاقه داشت. حتی یک بار که برادران پاسدار آنجا بودند گفتند، شما هم لباس نظامی بپوشید. در محله شتربان منزلی بود که ما به آنجا می‌رفتیم. ایشان با عمامه و لباس پاسداری در آنجا عکس انداختند. آیت الله مدنی لباس رزم می‌پوشیدند و مردم را به حضور در جبهه تشویق می‌کردند. یادم هست که ایشان در مصلّی کفن پوشیده بود و صحبت می‌کرد. در آنجا نماز جمعه هم اقامه می‌کردند. ایشان فرمود:«خدا شاهد است از خدا می‌خواهم هر بلایی هست به جانمان بیاید و این جمهوری اسلامی بماند، امام بماند.» بسیار به امام علاقه داشتند. پشتیبان نظام بودند. علاقمند به مردم بودند. صحبت های شیرینی می‌کردند.

مراودات ایشان با علمای استان چگونه بود، چون ظاهراً از نظر تفکر سیاسی در اقلیت بودند. رفت و آمد ایشان چگونه بود؟

در آنجا افرادی که معمر و موجه بودند، در ابتدای ورود آیت الله مدنی به تبریز به زیارتشان می‌آمدند، ولی منزل همه آنها نمی‌رفت. بلکه به منزل کسانی می‌رفت که به انقلاب نزدیک بودند و به امام علاقه داشتند. آیت الله مدنی در محله شتربان ساکن بودند. صاحب آن خانه گفته بود که این خانه را به نام آیت الله مدنی می‌زنم و این خانه باید مال آیت الله مدنی باشد. آیت الله مدنی فرموده بودند:«من به این خانه نیاز ندارم. در همدان و خرم آباد حیاط دارم. وصیت می‌کنم این خانه را بفروشند و به بیت المال بر گردانند.» همچنین گفته بودند:«بنویسید اگر کسی از طرف امام(ره) نماینده است و مایل است در تبریز بماند، در این خانه ساکن شود. من این خانه را نمی‌خواهم.» ایشان با مردم خوشرو بودند و با آنها مراوده داشتند، البته افرادی که حزب الله و مقلد امام بودند.

آیا بعد از شهادت ایشان طیفی که با ایشان میانه خوبی نداشتند، مثل طرفداران حزب خلق مسلمان و امثال آنها از شهادت ایشان اظهار خوشحالی می‌کردند یا نه؟

عرض کنم ضد انقلاب در همه جا به دنبال فرصت است. یک بار اینها در اطراف خانه مرحوم آیت الله مدنی درصف عزاداری ایشان حرف هایی گفته بودند. این مسائل وجود داشت، ولی نه آن قدری که زیاد چشمگیر باشد، بلکه کم و بیش در گوشه و کنار بودند. خود آیت الله مدنی هم در زمان حیاتشان به آنها اعتنا نمی‌کردند. گاهی اوقات پیاده از منزل به مسجد می‌رفتند و ما می‌گفتیم:«آقا! تنها نروید.» می‌گفتند:«جدّ من مردمی بودند. من هم مردمی به مسجد می‌روم برمی‌گردم.» ایشان بسیار ساده زیست بودند. الحمدالله بین مردم محبوبیت خوبی داشتند.

باتوجه به اینکه شما امام جمعه هستید و خطبه می‌خوانید، خطبه های شهید مدنی چه ویژگی ممتازی داشت؟

ایشان از امام(ره) بسیار یاد می‌کردند، از تقوا بسیار صحبت می‌کردند، از جنایات صدام بسیار سخن می‌گفتند و مردم را به انقلاب، نظام و ولایت فقیه تشویق می‌کردند. حتی در جایی خوانده ام که ایشان فرموده اند:«چون سرچشمه ولایت فقیه، ولایت عالم است، اگر کسی به ولایت فقیه علاقه نداشته باشد، به اهل بیت هم علاقه چندانی ندارد.» یعنی کسی که به اهل بیت(ع) علاقه دارد، باید به ولایت فقیه هم علاقمند باشد. چون ولایت متمم ولایت آل محمد(ص) است و سرچشمه ولایت فقیه ولایت آل محمد(ص) است، لذا ایشان بسیار از امام پشتیبانی می‌کردند و به ایشان علاقه داشتند و اظهار ارادت می‌کردند.

آیا آیت الله مدنی تألیفاتی هم داشتند؟

من که خودم ندیده و نشنیده ام که ایشان تألیفاتی داشته باشند. با اینکه بیشتر اهل خطبه بودند، نوعاً خطبه هایشان از بین رفته است. حتی ما یک دفتر مخصوص هم پیدا نکردیم که در آن حساب و کتاب وجوهات نوشته شده باشد. فقط چند قبض را که از مردم بود، پیدا کردیم.

آیا خاطره ویژه ای از شهید آیت الله مدنی هست که به آن اشاره نکرده باشید؟

ازایشان خاطرات بسیار است که این خاطرات را ضمن گفتگو به یاد می‌آورم. آیت الله مدنی به ما لطف داشتند و ماهم به ایشان ارادت داشتیم من همیشه در نماز جمعه ایشان در صف اول و دوم می‌نشستم. حتی عکسی است که در آن یک شال گردن سفید داشتم و هوا سرد بود. نوشته شده بود که آن عکس مربوط به آخرین جمعه است، ولی من گفتم، نه این مربوط به جمعه گذشته است. چون در روز شهادت ایشان من نبودم.

ظاهراً عده‌ای سعی می‌کردند بین آیت الله شهید قاضی طباطبایی و آیت الله شهید مدنی اختلافاتی ایجاد کنند. آیا در این امر موفق شدند؟

خیر. موفق نشدند. می‌خواستند آیت الله شهید مدنی را با شهید آیت الله قاضی طباطبایی روبرو کنند. آیت الله قاضی طباطبایی می گفتند :«آیت الله شهید مدنی را خودم دعوت کرده ام که به تبریز بیایند.» ولی بعضی افراد می‌خواستند میان این دو بزرگوار جدایی بیفکنند. حتی آنها در تشیع جنازه ها با هم بودند، با هم به راه پیمایی می‌رفتند. من عکس هایی دارم که ایشان با هم هستند. قبل از شهادت شهید قاضی که ایشان به تبریز آمدند، نوشته بودند، در نجف نوشته شد که من نماینده تام الختیار حضرت امام هستم. مردم به این دلیل می‌گفتند که حالا که این آقا نماینده تام الختیار حضرت امام است، پس یعنی آن آقا نماینده تام الاختیار نیست؟ حتی آیت الله شهید قاضی طباطبایی گفته اند که علاقه امام به ایشان کمتر شده است. امام نامه نوشتند که من به آیت الله قاضی طباطبایی علاقه وارادت دارم و ایشان مثل برادرم است. اختلافی بین آن دو بزرگوار نبود. شاید مردم می‌خواستند بین آنها اختلاف به وجود بیاید. هر دو علاقمند به حضرت امام و خدمتگزار نظام بودند.

اشاره کردید که ایشان معلم اخلاق بودند. از مشی و سلوک اخلاقی ایشان خاطره خاصی دارید؟

آیت الله مدنی کم حرف و متفکر بودند. حکیمانه و عارفانه صحبت می‌کردند. مثل امیرالمؤمنین (ع) واقعاً اسدالله یاشیر خدا بودند.

اگر نکته دیگری باقی مانده است بفرمایید.

ان شاءالله خداوند به رهبر معظم انقلاب عمر طولانی و بابرکت عنایت بفرماید. دشمن ولایت فقیه را اگر اصلاح پذیر نباشد و آمریکا را محو و نابود و انقلاب ما را به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل کند. سایه رهبر معظم انقلاب از سرمان کوتاه نشود. ان شاءالله خداوند آنهایی را که به انقلاب کمک می‌کنند، یاری کند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ۵۷

:: موضوعات مرتبط : شهید آیت الله مدنی
:: برچسب ها : , , , , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ