چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

خلاقیت (عقلانیت و آزاداندیشی) و دشمنان آن

نویسنده : admin
پنجشنبه, 15 آبان 1393

در این مقاله ی تحلیلی چند سوال عمده مطرح و تحلیل می شوند:
۱ چه چیزها یا کسانی خلاقیت را به قتل می رسانند؟
۲ غایت فکری جماعتِ خلاقیت ستیز چیست؟
۳ علل(یا حتی یک علتِ) مساله ی در جا زدن ایران طی قرون متمادی چیست؟ و به عبارت دیگر، چه عللی (یا مهمترین علت) باعث شد که ایران آن کشوری نشود که باید می شد؟
۴ چه چیزی سبب آن شد که اندیشیدن، آزاد اندیشیدن و تفکر فلسفی از جامعه رخت بربندند؟
توضیحات روش شناختی:

۱ نوشته ای که در ذیل می خوانید صرفا یک نظر است؛ یعنی نقد های فراوان بر آن وارد است.

۲ مخاطب این نوشته – که مقاله اش نامیده اند صرفا یک همشهری مسلمان است؛ نه معتقدان به سایر مکاتب مادی، آسمانی و…

۳ زبان و بیانِ نوشتن و سخن گفتن با طرفدارانِ هر تفکر و مکتبی، با مکاتب دیگر متفاوت است.

۴ ذهن آدمی حوصله دریافت و تحلیل نوشته ها و سخنان کلیشه ای را ندارد.

۵ اختصار در بیان اندیشه بسیار عالی است، اما برخی اوقات مثل اکنون، نویسنده ناگزیر از روده درازی است.

۶ وقتی از خلاقیت سخن رانده می شود، باید که گوینده خود حداقل در بیان، قلم و اندیشه اش خلاق باشد و الا هم خود و هم دیگران بر سرِکارند.

۷ توضیحات روش شناسانه مهمترین بخش یک مقاله هستند، چرا که باعث می شوند تا در انتقال پیام سوء تفاهم بوجود نیاید. اگر هم سوء تفاهمی وجود دارد به سهولت از بین برود.

سوال اساسی: چه چیزها یا کسانی خلاقیت را به قتل می رسانند؟

شاید در ابتدا نتوانید که به طور مستقیم به پاسخ این سوال دست بیابید. اما در انتها به پاسخ مورد نظر نگارنده دست خواهید یافت. بهتر است که خودتان نیز به کمک ذهنتان همزمان با خواندن نوشتار حاضر به دنبال پاسخی مقتضی باشید.

سوال فوق از منظر شاخص تاریخی دو بخش دارد: الف چه چیزهایی در گذشته خلاقیت را کشته اند؟ ب چه چیزهایی در این زمان در حال کشتن خلاقیت هستند؟ پاسخ به هر کدام از این سوالات مجال متفاوتی می طلبند. اما در ادامه کوشش می شود تا از شرایط تاریخی خلاقیت و موانع آن تحلیلی ارائه شود.

سوال فوق برای خودِ این حقیر همواره مساله بوده است و یافتن پاسخ متناسب نیز به طریق اولی یکی از کارهای دائم. به همین دلیل به پاسخ های ریز و درشت، مرتبط و نامرتبط بسیاری برخورد ام که عموما تکراری و غیر خلاقانه بوده اند. این پاسخ ها با بنیاد های نظریِ صرفا روانشناسانه بیان می شوند. حال آنکه در تحلیل مسائل فکری، روانی و اجتماعی حتما باید با نگاه میان رشته ای نگریست. یعنی باید با مبانی، اصول و بنیاد های علوم همجوار به مسائل و پدیده های پیرامون نگریست. که در این یادداشت یکی از این پدیده های اجتماعی فکری، خلاقیت (اندیشه و آزاداندیشی) است.

علل(یا حتی یک علتِ) مساله ی در جا زدن ایران طی قرون متمادی چیست؟ چه عللی (یا مهمترین علت) باعث شد که ایران آن کشوری نشود که باید می شد؟ چه چیزی سبب آن شد که اندیشیدن، آزاد اندیشیدن و تفکر فلسفی از جامعه رخت بربندند؟ چه چیزی سبب آن شد تا انسانها بیش از پیش از خود فرار کنند؟ –خود شناسی پیشکش چه چیزی باعث شد که اگر تاریخ کسانی نظیر: ابن سینا، سهروردی، غزالی، ابن عربی، قونوی، خواجه نصیر، صدرا و چند تن، انگشت شمار دیگر را اگر به خود نمی دید، ما در این هزاره ی پیچ در پیچ و متداخل، هیچ از اندیشه و فرهنگ، علم و تمدن نمی شناختیم؟؟ به راستی از پسِ نقدهای شدیداللحن امثال امام فخر رازی و یا اشعری مسلکان خرد ستیزی چون خودِ اشعری و دیگران چه کسی می توانست در ساحت اندیشه، علم و توسعه از خواب غفلت بیدار شود؟

در اینجا قصد بر آن نیست که علل عقب ماندگی ایران بررسی و تشریح شود. بلکه طرح این سوالات تا آنجاست که به ریشه خلاقیت و قاتلان آن در گذشته و حال پی برده شود. چون روی سخنم –همچنان که پیشتر ذکر شد با مخاطبان معتقد به اسلام است، بهتر است که به گوشه ای از عمق ماجرا اشاره شود و آن عبارت است از این سوال که: چه چیزی باعث شد تا دوستانی از میان برخواسته و چنین عنوان کنند؟!!! که: اسلام جدای از عقلانیت است، اسلام جدای از اندیشه و آزاداندیشی است، اسلام حرفی برای گفتن ندارد، اسلام روی خوشی به فلسفه نشان نداده است، اسلام خلاقیت ندارد و مسلمان را به کم یا بی خردی، کج فهمی، جمود فکری و هزار و اندی بر چسبِ… متهم کنند

پاسخ هر دو دسته سوال در دو پاراگراف قبل در یک کلمه نهفته است؛ خلاقیت.

با اینکه تک علتی دیدن مسائل و پاسخ های یک کلمه ای و یک جمله ای به مسائل اجتماعی، فکری و روانی عالمانه نخواهد بود ولی در اینجا هدف ان است که به مهمترین علت اشاره شود و الا نگارنده از این مطلب آگاه است که هم علت عقب ماندگی ایران یک کلمه نیست و هم افول بالندگی تفکر اسلامی یک علتِ تنها ندارد. مجموعه ی علل هستند که دست به دست هم می دهند به کین، تا میهنمان را کنند ویران.

خاستگاه و مهد شکل گیری خلاقیت در حوزه اندیشه و در درون فرهنگ جامعه است. چرا که خلاقیت یک حرکت عقلی است و در ساحت تعقل شکل می گیرد. به بیانی دیگر: به هر میزان که اندیشیدن بیشتر باشد، خلاقیت نیز بیشتر خواهد بود.

پس برای یافتن قاتلان خلاقیت در تاریخ و در زمان حال باید به سراغ موانع اندیشه و اندیشیدن برویم. باید ببینیم چه چیزهایی و چه کسانی مانع اندیشیدن بوده و هستند؟

وقتی سخن از موانع اندیشیدن می شود، موانع اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بسیاری به چشم می خورند. اما آیا از این میان کدام یک مهمترین مانع هستند؟ آیا موانع اقتصادی، فرهنگی و مانند اینها موانع بزرگ تری هستند، یا موانع انسانی و نظایر آن؟ به عبارت دیگر: آیا عوامل مادی مانع هستند؟ یا عوامل انسانی. شاید هم تلفیقی از هر دو گروهِ موانع، آن هم به نسبت مساوی؟

در تعیین موانع به نظر می رسد که مهمترین مانع اندیشیدن، ترکیبی از هر دو گروه باشد. به این صورت که جماعتی به خاطر به دست آوردن، حفظ و تکثیرِ قدرت، ثروت، منزلت و مشروعیت خویش، دست به ایجاد موانع اندیشیدن، از قبیل: نفی آزاداندیشی، تهدید، تنبیه، تشویق، تطمیع و مانند اینها از هر یک به قدر کافی و یا از یکی به قدر زیاد بهره گرفته و در نتیجه: خلاقیت را (جریان اندیشه و آزاداندیشی را) در یک فرد، یا یک گروه، چند گروه و یا کل جامعه تضعیف و در نهایت می خشکانند. توضیحاتی پیرامون غایت فکری این جماعتِ خلاقیت ستیز، در ادامه ی همین یادداشت بیان می گردد.

و اما غایت فکری جماعتِ خلاقیت ستیز:

تا اینجا کمی درباره ی ریشه ی تاریخی مرگ خلاقیت در ایران سخن گفته شد. در مجال باقیمانده، سعی بر آن است تا دشمنان خلاقیت، آزاد اندیشی عقلانیت در عصر حاضر شناخته شوند.

پس ما دشمنان خلاقیت را به دو گروه کاملا مساوی تقسیم کردیم:

الف: گروه تاریخی، تا قبل از صد ساله ی اخیر.

ب: گروه معاصر، از صد سال پیش تاکنون.

گروه جدید یا معاصر، در حقیقت امتداد گروه تاریخی هستند. چرا که سخنان ایشان، ادله ی مغالطه آمیزشان، سفسطه ها و براهین پوشالی ایشان، جملگی ریشه در تاریخ خلاقیت کشی دارند.

در برخورد با گروه حاضر نباید چونان گروه تاریخی به بردن نام و مشخصات افراد اقدام کرد. چرا که آنان به ظاهر مرده اند و اینان به ظاهر زنده و شاید بر ما خورده های نچسب بگیرند و بر این پایه بخواهند اقدام به تخریب نوشتار ما بکنند تا اینکه اقدام به خواندن و اندیشه در آن کنند. لذا ما به ترتیب زیر عمل خواهیم کرد. به این ترتیب که نه نام ایشان را خواهیم گفت و نه مشخصات شخصی ایشان را و تنها به ذکر مشخصات و مختصات فکری و انحرافات اندیشه ای ایشان اکتفا خواهیم کرد. چنانکه علامه طباطبایی در کتب فلسفی خویش، به خصوص در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم چنین روشی را برگزیده اند. ( که خود نوعی روش شناسی است)

این دوستان خوب، که ما از آنها تعبیر به دشمنان خلاقیت می کنیم، با ما بسیار نزدیک هستند. امکان دارد که دوست نزدیک یا دور، فامیل و یا والدین ما و یا حتی برخی از اساتید دانشگاهمان باشند. اصلا تعجب نکنید. شاید شما را بیشتر از خودتان هم بشناسند. پس این شد یک.

دو دیگر اینکه، ایشان خود را عقل کل می دانند و با استناد به پاره ای شبهِ براهین بی اساس (که به لحاظ فکر خودشان، نام آنها را ادله می گذارند ولی به لحاظ فلسفی و منطقی یافته های ایشان استدلال محسوب نمی شوند،) سخن دیگران را غلط و یاوه گویی تلقی می کنند و این مطلب به گونه ای است که اگر کسی از هیچ علمی هیچ بهره ای نبرده باشد هم تصدیق خواهد کرد که ایشان بسیار غرض آلود سخن می گویند. در مثل چون لجبازهایی هستند که اگر تو بگویی: ماست سفید است آنها خواهند گفت: ماست سیاه است و بالعکس و مانند اینها.

سه دیگر: اصولا دیگران را چون نمی شناسند بی سواد تلقی می کنند و نگاه به استدلال طرف مقابل نمی کنند، بلکه نگاه می کنند ببینند طرف چه می گوید، حرف مخالف آنرا باز گویند و برای آنها مهم است!!! که تو در کدام دانشگاه!!! درس خوانده باشی و یا چقدر پول در جیب داری و خانواده ات کیست و نژادت چیست و رنگ پوست و خیلی چیزهای دیگر مهم است؛ چیزی که مهم نیست فقط علم و فضیلت است.

چهار دیگر: در مورد چیزی که خود دانش ندارند گمان می کنند که دیگران نیز به طریق اولی دانشی ندارند، که این صفت تنها از آنِ خداست و تنها خداست که می تواند ادعا کند از دانشی که او اطلاع ندارد، – ما ذالک الظن به دیگران نیز اطلاع ندارند. دیگر این غلط ها به امثال من و دوستان خوب من نیامده است که چون خودم سیاست، فرهنگ، دین و توسعه نمی فهمم، پس توهم کنم که دیگران هم نمی فهمند و حق اظهار نظر ندارند و اگر هم چیزی گفتند خزعبلات است و بس.

پنج دیگر: سن و سال بسیار مهم است. امکان ندارد که فردی بیست ساله اظهار نظری خاص بکند که این اظهار نظر بتواند نظریه ی یک صاحب نظر ۵۰ ساله را نقد کند. (که این کار از نظر ایشان محال عقلی، تحققی و تحقیقی است). حتی اینکه یک آدم ۳۹ ساله بخواهد نظر غلط و غیر کارشناسانه ی یک فرد۴۰ ساله را زیر سوال ببرد هم حتی امکان ندارد. اگر هم کسی بخواهد از این اغلاط بکند قطعا حرف بزرگتر از دهنش زده است و غلط اضافی کرده است. عدد خیلی مهم است حتی از اهمیتی که در قواعد زبان عربی دارد نیز مهم تر است. ببین احاطه کرده است عدد، فکر خلق را …

شش دیگر: تاکید بر ویژگی پنجم دوستان است که ویژگی بسیار شرم آوری است. (بنگر که جمود تا چه حد است!!!)

هفت دیگر: نقد اندیشه ی افرادی که سن و سالی از آنها گذشته ممنوع است، آنها به هر حال چند پیراهن بیشتر پاره کرده اند و چند کتاب بیشتر خوانده اند. این هفتم نیز روایتی دیگر از پنجم بود به لحاظ اهمیت. راستی به ما ربطی ندارد که آیا تفکر هم کرده اند و یا اینکه صرفا چند کتاب را تورق کرده اند.

هشت دیگر: این سخن که: «مسلمات، قطعیات و یقینیات بشری قابل بررسی و نقد نیستند.» این دیگر از آن حرف هاست. حال آنکه خداوند؛ حکیم علی الاطلاق نیز، حکم به این کرده که آدمیزاده، حتی در اصول دین و حقایق مسلم و قطعی و یقینی عالم، بررسی، تحقیق، تفحص، نقد و اظهار نظر کرده و نهایتا قول برتر را انتخاب نماید و این از صفات خردمندان شمرده شده است. ( و آزاداندیشی در این موضوعات رهاوردهایی بس عمیق داشته و دارد که مخاطب عزیز را به آثار دکتر ابراهیمی دینانی ارجاع می دهم.) حال آنکه دوستان چنین کاری را کافری می پندارند و بررسی، سوال و نقد را در مسائل دینی ممنوع می پندارند که هیچ، حتی سوال و نقد یک تفکر رایج و غلط و بسیاری از سنت های کهنه ی خرافی و حتی الحادی را هم به شدت تخطئه می کنند. که این از مختصات بارز جمود فکری است که در طول تاریخ شکل گرفته و دشمنان تاریخی خلاقت، در این نقطه ایستاده و در جا می زنند و دوستان معاصر نیز خواسته و یا ناخواسته به این نقطه می شتابند. بوی کباب می آید!!!

نه دیگر: هیچگاه از خود سوالات هستی شناسانه نمی پرسند. هیچگاه به خود تردید راه نمی دهند که مبادا راه ما غلط باشد. یک راه را انتخاب کرده اند (به غلط یا به درستی، با منطق یا بی منطق، با ادله و یا بی ادله) و همان راه را می روند – یا حتی نمی روند و معتقدند که بازشناسی و بازکاوی اندیشه معنا ندارد. عجبا مگر فکر دوران نوجوانی تا آخر عمر آدمی هیچگاه تغییری، سیلانی، حرکتی و کمالی پیدا نمی کند؟ (عجبا از این مظاهر استاتیک کامل)

حال آنکه ایشان باید همه وقت در مبانی و مبادی اندیشه هایشان سوال از هستی و کیفیت آن اندیشه ها داشته باشند. همه وقت فکر خود را بپایند که روزآمد و در مسیر کمال باشد و لحظه ای انحراف نیابد. برای سرزندگی راهی جز این نیست. پس برای سوالات جدید پاسخ های جدید لازم است و برای مواجهه با اندیشه های جدید تفکری روزآمد لازم است. صد حیف که این نیست…

ده دیگر: این دوستان به خود زحمت مطالعه ی آثار جدید، کتب متنوع، اندیشه های مخالف و اصولا چیزهایی که در عمق، رشدشان بدهد را نمی دهند. اغلب نه می اندیشند و نه کتاب می خوانند. تازه اگر هم بخواهند بدون مطالعه پیش بروند، راهی جز تقوا وجود ندارد که بخواهد ایشان را به ساحل نجات برساند که متاسفانه از آن هم کم بهره اند. که روزمرگی بهره ای از چیزی برای ایشان باقی نگذاشته است. چه رسد به تقوا که در نقطه ی مقابل روزمرگیهاست. صد افسوس…

یقینا، موارد دیگری را هم می توان باز شمرد که صاحب نظران نکات بسیاری گفته اند و ما بدین ده خصوصیتِ دشمنان خلاقیت و آزاد اندیشی و به عبارتی عقلانیت، اختصار و اکتفا کردیم. چرا که دشمنی ایشان از سایر شئونِ انسانی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی نیز قابل بررسی و نقد فراوان است که به مجالی دیگر وا می نهیم.

این قصه سر دراز دارد…

با سپاس فراوان از صبر و حوصله ی موافقان و مخالفان عزیزم

«و یحیی من حی عن بینه»

مجدالدین جلیلی

:: موضوعات مرتبط : دین و اندیشه
:: برچسب ها : , , , , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ