چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

پیشوای رئوف در عصر سردار مکر

نویسنده : admin
یکشنبه, 4 آبان 1393

دوران امام حسن(ع) دوران آشفته و پریشانی در تاریخ اسلام محسوب می شود؛

توطئه های معاویه در تحریف چهره اسلام علی الخصوص شخصیت امیرالمومنین علی(ع) تا به جایی بود که شامیان سب حضرت می کردند و نیز اقدامات وی در تحریک اذهان نسبت به خاندان عترت(ع) از سویی و نادانی و جهل شیعیان در ترجیح امور صحیح از سقیم و همچنین بی ثباتی رای و قول مردم در پشتیبانی از امام(ع) اوضاع را برای خلافت امام مجتبی(ع) بسیار نابسامان کرده بود، از طرفی عده ای از شیعیان در بیعت با ایشان اصرار به جنگ با معاویه می کردند چنان که به حضرت می گفتند: «دست بیاور تا بر کتاب خدا عزوجل و سنت پیمبر وی و جنگ منحرفان با تو بیعت کنم» و حضرت در پاسخ می فرمود: «بر کتاب خدا و سنت پیمبر وی که همه شرط ها در این است.»۱

عده ای دیگر که باقیمانده خوارج بودند و برخی که با امام علی(ع) به مخالفت برمی خاستند عرصه را بر وجود امام حسن(ع) تنگ کرده بودند؛ از سویی دیگر در اواخر زمان حکومت پدر گرامی شان مردم میلی به جنگ و جهاد از خود نشان نمی دادند و دلسردانه و با بی تفاوتی به رای خلیفه وقت گوش فرامی داشتند که خطبه های امام علی(ع) در آن دوران مبنی بر مذمت مردم خود گواه مدعاست. حال با این شرایط وخیم و بغرنج امر خلافت برعهده حسن بن علی(ع) گذارده شد و ایشان باید با تمام این مشکلات رودررو می شد؛ از این رو از اولین اقدامات ایشان تدارک جنگ با معاویه بود که خطری بزرگ برای عالم اسلام محسوب می شد، امام حسن(ع) لشکری آراست و راهی نبرد با معاویه شد و خود ایشان نیز احتمالا برای جذب نیروی بیشتر به مدائن رفتند.
مکر معاویه

مکر دشمنان و غفلت شیعیان کار را به گونه ای ناگوار رقم زد؛ از این قرار که معاویه از طریق عمال و جاسوسان خویش شایعه ای مبنی بر تمایل حضرت به صلح را در لشکر ایشان پراکنده کرد که موجب خشم سپاهیان شد تا جایی که به امام نیز حمله بردند و خیمه ایشان را غارت کردند.

یعقوبی در این باره می نویسد: «و معاویه کسانی را پنهانی میان لشکر حسن(ع) می فرستاد که می گفتند: حسن(ع) با معاویه صلح کرد و پیشنهاد او را پذیرفت. معاویه، مغیره بن شعبه و عبدالله بن عامر بن کریز و عبدالرحمن ابن ام حکم را نزد حسن(ع) فرستاد و هنگامی که در مدائن در خیمه گاه خویش فرود آمده بود بر او درآمدند، سپس از نزد او بیرون رفتند و می گفتند و مردم می شنیدند که خدا به [واسطه] پسر پیامبر خدا خون ها را حفظ کرد و فتنه را آرام ساخت و او پیشنهاد صلح را پذیرفت. پس لشکر به هم خورد و مردم در راستگویی آنان شک نداشتند، پس بر حسن(ع) هجوم آوردند و خیمه هایش و آنچه را در آن بود به غارت بردند»۲ این سخن یعقوبی از این که آن دو نفر بعد از بیرون آمدن از خیمه امام(ع) بلند صحبت می کردند به طوری که همگان بشنوند و آن سخنان که هیچ کس در راستگویی ایشان شک نکرد دلیل بر فکر توطئه ای است که از طرف معاویه رهبری می شد.۳

از سوی دیگر معاویه در پس پرده با یاران امام مکاتبه و ایشان را تطمیع می کرد و قول های بزرگ و دینارهای زر خویش را وعده می داد که بر اثر این اقدامات عده بسیاری از یاران امام و فرماندهان ایشان از دور حضرت پراکنده شدند، در این هنگام حسن بن علی(ع) مورد حمله قرار گرفته و از ناحیه ران پا بشدت زخمی شدند که این عمل نمایانگر اوج نفاق و تفرقه در سپاه اسلام است.
پذیرش صلح

آخرالامر بر اثر فشارهای سیاسی معاویه، امام مجبور به قبول صلح شدند، اما شرایطی را در صلح نامه متذکر شدند که بعدها نقض آن از سوی معاویه چهره حقیقی بنی امیه را بیش از پیش آشکار ساخت و آنها را رسوا کرد.

اما در مورد پذیرش صلح امام و جنگ نکردن با معاویه نیز مورخان بحث های گسترده ای را انجام داده اند و در برخی موارد نیز امام حسن(ع) را مقصر قلمداد کرده اند و در برخی موارد نحوه اقدام امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را وسیله ای برای تلقی درستی یا نادرستی اقدام حضرت قلمداد کرده اند۴؛ اما در کل شرایط محیط و جو حاکم بر زمان حضرت به گونه ای نبود که جنگ و کشتار کاری از پیش برد، زیرا در پس پرده نوابغ تیزهوشی چون معاویه و عمرو بن عاص حضور داشتند که بیش از کاردانی در جنگ سیاس زبردستی بودند که با حیله و نیرنگ کار خویش را پیش می بردند، چنان که نمونه ای از آن در صفین عیان شد. در کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه» در این باره آمده است: «این ممکن بود که امام با شماری اندک از سپاهیانش بایستد و به شهادت برسد، اما نتیجه آن چندان روشن نبود. معاویه با طرح خون عثمان فضای مسمومی ایجاد کرده بود. او علاوه بر شام اکنون مصر و بسیاری از نقاط دیگر را در اختیار داشت. در برابر او امام با آن همه سابقه و نفوذ کلام کاری از پیش نبرده بود و این دلیلی جز زبونی عراق در برابر شام نداشت، در چنین وضعی شهادت امام نیز لوث می شد»۵. در آخر صلح تحمیلی را امام پذیرفت و از آن به بعد معاویه سمت خلافت مسلمین یافت و دوران به دست نااهلان و نابکاران افتاد.
معاویه، هراسان از سایه امام حسن(ع)

اما کناره گرفتن حضرت از خلافت نیز معاویه را آرام نکرد و وجود مبارک ایشان که چون منبعی نورانی، نور بر عالمیان می فشاند را مانع تحقق کامل آرمان های خویش می شمرد، از این رو باز دست به توطئه ای دیگر زد و حضرت را در خانه خود و به دست محرم ترین کس وی شربت شهادت نوشاند، البته به گواه تاریخ این اولین باری نبود که به امام زهر خورانده می شد۶ ولی این بار شدت زهر به حدی بود که بدن تاب مقاومت نیاورده روح خسته از جور زمان را به وطن اصلی خویش و جوار رسول الله رهسپار ساخت.

اما خصال حضرت مجتبی(ع) بسیار فراتر از آن است که قلم قدرت ابراز آن را داشته باشد، ایشان از کودکی با تربیت رسول الله(ص) خو گرفته بودند و انفاس طیبه خاتم النبیین(ص) مشام جانشان را نوازش داده بود، محبت پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع) به حدی بود که ایشان را فرزندان خود می نامیدند. علامه طباطبایی در این باره می نویسند: «پیغمبر اکرم(ص) بارها می فرمود که: حسن و حسین فرزندان منند» و به پاس همین کلمه، علی علیه السلام به سایر فرزندان خود می فرمود: «شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند»۷ که این نشان از عظمت روحی و بزرگواری معنوی فرزندان فاطمه زهرا(س) دارد.

همچنین تربیت علوی در رگ و جان حسن بن علی(ع) ریشه دوانده بود و سخاوت و بزرگی را از پدر به ارث داشتند، از این رو بسیار سخی و بخشنده بودند، چنان که چند نوبت نیمی از مال خویش را بخشیده و به دفعات بسیار کمک های شایان بر مستحقین کردند. یعقوبی می نویسد: «حسن(ع) ۱۵ بار پیاده حج گزارد و دو بار از دارایی خود کنار رفت و سه بار آن را میان خود و خدا بخش کرد»۸، حضرت بسیار خوشرو و مهربان و عطوف بوده و می گویند خلقا و خلقا نظیر رسول الله بودند و بسیار سعه صدر داشتند و با مردم به تندی رفتار نمی کردند.

روایت ذیل نمونه ای از خصال والای حضرت است. «مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهره ای آرام و بسیار نیکو و لباسی در بر کرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب است. درباره او پرسیدم، گفتند: حسن بن علی ابن ابیطالب است. خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فراگرفت و بر علی ابن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تائید کرد، سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من سوی او سرازیر شد. پس از آن که به ناسزاگویی پایان دادم از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم آری. فرمود: با من بیا، اگر مسکن نداری به تو مسکن می دهم و اگر پول نداری به تو کمک می کنم و اگر نیازمندی بی نیازت سازم. من از او جدا شدم در حالی که در روی زمین محبوب تر از او نزد من کسی نبود.»۹

پا نوشت ها:

۱ ـ تاریخ طبری جلد ۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر ۱۳۷۵۲ ـ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، انتشارت علمی و فرهنگی ۱۳۸۲ ۳ ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان ۱۳۸۷ ۴ ـ همان ۵ ـ همان ۶ ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ تاریخ یعقوبی ۷ ـ شیعه در اسلام، علامه طباطبایی ۸ ـ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، انتشارت علمی و فرهنگی ۱۳۸۲ ۹ ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان ۱۳۸۷.

امیر هاشم پور

:: موضوعات مرتبط : دین و اندیشه
:: برچسب ها : , , , , , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ