چهل شاخص
40shakhes
چهل شهید شاخص
لوگو اسپانسر

الهیات فلسفی یا نگاه عقلانی به دین(۱)

نویسنده : admin
شنبه, 26 مهر 1393

این مقاله بر آن است که دین الاهی مخصوصاً شریعت اسلام را از منظر عقلانی مورد بررسی قرار دهد که آیا آموزه های شریعت اسلام کاملاً تعبدی است و هر گونه خردورزی و تحلیل عقلانی در باب شریعت اسلام ممنوع است و صرفاً باید به آن ها ایمان آورد یا این که بین عقلانیت و شریعت اسلام رابطه تنگاتنگی وجود دارد و بسیاری از آموزه های آن قابل تفسیر عقلی است؟
مؤلف عقیده دارد که عقلانیت شعار تمامی شریعت های الاهی مخصوصاً آیین خاتم است و همچنین دین با دانش، همسویی دارد ودر قرآن معارف حتی توحید همراه با دلیل و عقلانیت مطرح شده است. در روایت اسلامی نیز به تبع قرآن، ما شاهد این همسویی عقلانیت با آموزه های دین می باشیم . مؤلف در ادامه، تاریخ تفکیک عقلانیت از دین را مورد بررسی قرار می دهد و خاستگاه این تفکیک را عصر جاهلیت و حکومت امویان و حتی حکومت عباسیان و مسیحیت می داند. در پایان چنین نگرشی را مخالف آموزه های قرآنی و روایی می داند.

از نظر قرآن، از جانب خدا، فقط یک دین فرو فرستاده شده است و تمام رسولان، مأمور به تبلیغ آن شده اند؛ زیرا دین نوح، همان دین ابراهیم و دین او، دین پیامبران بعدی، حتی دین خاتم پیامبران است؛ چنان که می فرماید:

إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ (آل عمران(۳): ۱۹) .

دین در نزد خدا ، همان اسلام است.

و مقصود از اسلام، تسلیم شدن و سر فرود آوردن در برابر خدا است؛ زیرا به حکم این که جهان یک آفریدگار و یک کردگار بیش ندارد، و بشر آفریده اواست، باید به فرمان او سر بگذارد و تسلیم مقام منیع او شود. و این اصل، حلقهٔ مشترکی میان تمام شرایع سماوی است که از طرف آفریدگار، به وسیله پیامبران به مردم ابلاغ شده است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنان کوتاه خود می فرماید:

لانسٍٍبِن الاسلام نسبهٔ لم ینسبها احد من قبلی ألا وانّ الاسلام هو التسلیم(نهج البلاغه، کلمات قصار، ش۲).

در حالی که از طرف خداوند، دین واحدی بر تمام بشر عرضه شده، تکالیف بندگان در زمان های گوناگون مختلف بوده است، و پیامبران با دین واحد ولی با شرایع گوناگون برای هدایت مردم اعزام شده اند و قرآن در عین تأکید بر وحدت دین، بر تعدٍّد شرایع تصریح می کند؛ آن جا که می فرماید:

لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهًٔ وَمِنْهَاجاً (مائده(۵): ۴۸).

برای هر کدام از شما آیین و طریقی قرار دادیم.

در لغت عرب، شرعه به راهی گفته می شود که انسان از آن طریق، به آب دست می یابد. گاهی نیز آن را شریعه می نامند. تو گویی آیین الاهی نهر فیاضی است که همه پیامبران از آن بهره مند می شوند؛ ولی هر کدام از راهی و طریقه ای که با شرایط زمان و مکان و استعدادهای امت های خود مناسب است، وارد می شوند.

با توجه به این پیشگفتار، یاد آور می شویم که مقصود ما از “لفظ دین” در تعبیر “نگاه عقلانی به دین” دین الاهی در قالب شریعت محمدی، یعنی شریعت خاتم است، در این بحث و بررسی دنبال این هستیم که رابطه دین محمدی را با عقلانیت کشف کنیم و یکی از دو احتمال را معین سازیم:

۱. آیا آیین خاتم در اصول و معارف، واحکام و ارزش ها، سراپا تعبدی است و باید به آن ایمان آورد، و نباید درباره آن فکر کرد و اندیشه و هر نوع خردورزی و تحلیل اصول و فروع از طریق خرد ممنوع است؟

۲. آیین خاتم با عقلانیت رابطه تنگاتنگی دارد، و اصول و معارف، و احکام فردی و اجتماعی و اخلاقی آن در بسیاری از موارد، با برهان و دلیل عقلی قابل تفسیر است و در یک کلمه کوتاه، “دین محمدی” با حکم عقل و خرد عجین شد و در مواردی که خرد، حق داوری دارد، کوچک ترین تفکیکی میان آن دو نیست.

بر فرض نخست، بحث درباره ” نگاه عقلانی به دین” بی معنا خواهد بود؛ زیرا میان این دو رابطه ای وجود ندارد؛ ولی بر فرض دوم باید درباره عقلانیت آموزه های الاهی سخن گفت.

عقلانیت دین شعار پیامبر است

موضوع سخن ما، هر چند آیین “محمدی” است، با توجه به مناظرات پیامبران با امت های خویش، روشن می شود که عقلانیت، شعار تمام آنان بوده است:

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَهًٔ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُعْرِضُونَ (انبیا(۲۱): ۲۴) .

آیا آن ها خدایانی جز خدا اتخاذ کرده اند؟ بگو دلیلتان را بیاورید. این، سخن کسانی است که با من هستند و سخن کسانی “پیامبرانی” است که پیش از من بودند؛ اما بیشتر آن ها “بت پرستان” حق را نمی دانند و به همین دلیل از آن روی گردانند.
همسویی دین با دانش

در گذشته، مسأله جدایی دین از عقل و خرد یا فلسفه و حکمت مطرح می شد. پس از نهضت صنعتی در غرب، این مسأله به صورت تفکیک دین از علم مطرح شد؛ در حالی که آیین محمدی این طرز تفکر را رد می کند. حتی در نقد عقیده مشرکان که بت های خود را با خدا یکسان می شمردند، می فرماید:

ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَهٍٔ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (احقاف(۴۶): ۴).

اگر در ادعای خود راستگو هستید، کتابی را که قبل از قرآن نازل شده یا دانشی از گذشتگان بیاورید که بر گفتارتان گواهی دهد اگر راستگو هستید.

چگونه می توان میان دین و دانش جدایی افکند؛ در حالی که قرآن در موارد بسیاری بر دانش تکیه می کند، و کافی است بدانیم که ماده علم با تمام مشتقاتش ۷۷۹ بار و ماده عقل، ۴۷ بار و ماده فکر۱۸ بارو ماده لبّ ۱۶ بار و نذیر ۴ بار در قرآن وارد شده اند. با این وصف چگونه می توان خردورزی و علم گرایی واپسین آیین الاهی را انکار کرد.

طرح معارف همراه با دلیل

گواه روشن بر پیوند دین با عقلانیت، آیاتی است که آن ها، معارف الاهی، با دقیق ترین و در عین حال استوارترین ادله مطرح شده است. اکنون گذرا برخی از این گونه آیات را مطرح، و از تقریر براهین وارده خودداری می کنیم:

۱. اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ*أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لاَ یُوقِنُونَ (طور(۵۲):۳۵و۳۶).

آیا آنان بدون آفریننده آفریده شدند یا خود خالق خویشند یا آن ها آسمان و زمین را آفریده اند؟ آنان جویای یقین نیستند.

۱. بدون خالق و آفریننده پدید آمدند: اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ ءٍ؛

۲. خود، خالق خویش می باشند: أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ؛

۳. خالقی آنان را پدید آورده است: (نظریه قرآن) .

اگرمشرکان از خود بگذرند، و درباره نظام جهان بالا بیندیشند، این سه حالت در آن ها هم حاکم و جاری است، چنان که می فرماید: أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأرْضَ.آیا آن ها آسمان ها و زمین را آفریده اند و… .

طرح توحید در خالقیت و ربوبیت با برهان فلسفی

توحید در “خالقیت” جدا از توحید در ربوبیت است. محور سخن در مورد نخست، درباره آفریدگاری، و در دومی کردگاری است و به تعبیر دیگر، در یگانگی خالق، محور سخن این است که جهان هستی، جز یک آفریننده بیش ندارد، و در یگانگی مدیر و مدبر، محور سخن این است که جهان یک گرداننده بیش ندارد.

قرآن در دو آیه، هر دو را همراه برهان و دلیل مطرح کرده و متکلمان، برهان تمانع و غیره را از این دو استخراج کرده اند.

در مورد توحید در خالقیت می فرماید:

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (مومنون(۲۳): ۹۱).

خدا هرگز فرزندی برای خود اتخاذ نکرد و خدای دیگر با او نیست. اگر چنین می شد، هریک به اداره مخلوق خود می پرداخت، و بعضی بر بعضی برتری می جستند. منزه است خدا از آنچه آنان وصف می کنند.

آیه مبارکه از وجود هماهنگی در جهان آفرینش بر وحدت آفریننده استدلال می کند که بحث ما گنجایش بیان آن را ندارد. علاقه مندان به تفسیر المیزان فرمایند. (طباطبایی، ۱۳۷۸: ج۱، ص۶۴ ۶۷) .

در مورد توحید در ربوبیت و تدبیر جهان، قرآن برهانی شبیه برهان پیش دارد؛ آن جا که می فرماید:

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌٔ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (انبیا(۲۱): ۲۲).

بگو اگر خدایانی در آسمان و زمین بودند، نظام هستی از هم می گسست. منزه است خداوند صاحب عرش از آنچه وصف می کنند.

مفسران در تفسیر لفظ “اله” اقوال متعددی را مطرح کرده اند که همگی دور از واقع بینی است. اکنون این قول را نقد و بررسی می کنیم:

۱. اله مشتق از الوهیت به معنای عبادت و پرستش است.

۲. اله مشتق از اَلٍْوَلْه به معنی تحیر است. اگر به خدا اله می گویند، به این نسبت است که خرد در درک کنه وجود او سرگردان است.

۳. اله مشتق از اَلٍِ ِهَ به معنای فزع، واله به معنای کسی است که انسان ها در مشکلات به او پناه می برند (طبرسی: ج۱، ص۱۹).

نویسنده:جعفر سبحانی

منابع و ماخذ

۱.ابن الاثیر الجزری، محمد بن محمد، الکامل فی تاریخ، بیروت، دارالکتاب العربی، بی‌تا، ج۷.

۲.ابن کثیر، الحافظ ابوالقداء، البدایهٔ و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۲ق،‌ ج۱۲.

۴.ابوعبدالله، شمس‌الدین محمد بن احمد المذهبی، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۴.

۵.اصفهانی، ابونعیم، حلیهٔ الاولیاء.

۶.خرم شاهی بهاءالدین (مترجم)، خدا در فلسفه، تهران، ۱۳۷۰ش.

۷.الخطیب البغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربی، بی‌تا،‌ ج۱ و۴.

۸.سبحانی، جعفر،‌ بحوث فی الملل و النحل، قم،‌ موسسهٔ‌ امام صادق(ع)، ۱۴۱۶ق، ج۱.

۹.سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفا، تهران، الحوری، ۱۳۸۲ش.

۱۰.شهرستانی،‌ محمد بن عبدالکریم،‌ الملل و النحل، بیروت،‌ دارالمعرفهٔ، ۱۴۰۲ق، ج۱.

۱۱.طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۸.

۱۲.القشیری،‌ معلم بن الحجاج، الصحیح، بیروت، موسسهٔ عزالدین، ۱۴۰۷ق، ج۸.

۱۳.الکشی، ابوعمرو، الرجال، ترجمهٔ هشام ابن حکم، بمبئی.

۱۴.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،‌ تهران،‌ دارالکتاب الاسلامیهٔ، ۱۳۷۹ق، ج۱.

۱۵.محمد بن سعد، الطبقات الکبری،‌ بیروت، دارالصادر، ۱۳۸۰ق، ج۵.

۱۶.مفید،‌ محمد بن محمد بن الفعمان، الاوائل، تبریز، مکتبهٔ الحقیقهٔ، ۱۳۷۱ق،‌ ج۲.

۱۷.واقدی، محمد ابن عمر، المغازی، قم، دفتر تبلیغات حوزهٔ علمیهٔ‌ قم،‌ ۱۳۷۶ش، ج۲.

منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۸

:: موضوعات مرتبط : دین و اندیشه
:: برچسب ها : , , , , , ,
با ما صفحه اول گوگل را تجربه کنید خرید بک لینک ، بک لینک

No comments yet




.:: Powered By : Night Skin ::.
نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها

تبلیغات رپورتاژ